"هری ، استراحت کنید ، هرمیون درست است ، تا زمانی که دامبلدور در اطراف باشد ، سنگ امن است. به هر حال ، هیچ وقت اثبات نکردیم که اسنپ چگونگی گذر از کرکی را بیابد. او تقریباً یک بار پایش پاره شده بود ، او دیگر نمی خواهد دوباره با عجله آن را امتحان کند. و نویل قبل از اینکه هاگرید اجازه دهد دامبلدور پایین بیاید ، کوئیدچ را برای انگلیس بازی خواهد کرد. "
کتاب ها:
هری تکان داد ، اما او نتوانست احساس کمین تکان دهد که کاری وجود دارد که فراموش کرده است انجام دهد ، کاری مهم است. هرمیون وقتی سعی در توضیح این موضوع داشت ، گفت: "این فقط امتحانات هستند. من دیشب از خواب بیدار شدم و قبل از اینکه یادآوری کنم که آنرا انجام داده بودیم ، نیمی از یادداشت های تبدیل من بود.
هری کاملاً مطمئن بود که احساس برطرف شده هیچ ارتباطی با کار ندارد. او یک پرچم جغد را به سمت مدرسه در سراسر آسمان آبی روشن مشاهده کرد ، یادداشتی که در دهان آن گیره شده است. هاگرید تنها کسی بود که تاکنون نامه هایی را برای او ارسال کرده است. هاگرید هرگز به دامبلدور خیانت نمی کند. هاگرید هرگز به کسی نمی گفت که چگونه از کرکی گذشته ... هرگز ... اما -
هری ناگهان به پاهای خود پرید.
ران در خواب گفت: "کجا می روید؟"
هری گفت: "من فقط به چیزی فکر کرده ام." سفید شده بود. "اکنون باید برویم و هاگرید را ببینیم."
"چرا؟" هرمیون را جیب زد و عجله ادامه کار کرد.
هری با پیچیدگی بالای شیب چمن گفت: "فکر نمی کنید کمی عجیب باشد ،" آنچه که هاگرید بیش از هر چیز دیگری می خواهد اژدها است ، و یک غریبه معلوم می شود که فقط اتفاق می افتد تخم مرغ را در جیب خود دارد؟ اگر مخالف قانون جادوگر باشد ، چند نفر با تخم اژدها سرگردان می شوند؟ خوشبختانه هاگرید را پیدا کردند ، فکر نمی کنید؟ چرا قبلاً آن را ندیدم؟ "
رون گفت: "چی داری؟" گفت: اما هری ، با حرکت به طرف جنگل ، جواب نداد.
هاگرید در صندلی بیرون از خانه خود نشسته بود. شلوار و آستین هایش را جمع می کرد و نخود را درون یک کاسه بزرگ می چسباند.
با لبخند گفت: "هولو". "امتحانات پایان دوره؟ وقت داری نوشیدنی؟ "
رون گفت: "بله ، لطفا" ، اما هری او را قطع کرد.
"نه ، ما عجله داریم. هاگرید ، من باید از شما چیزی بپرسم. می دانید آن شب نوربرت را بردید؟ با چه ظاهری غریبه ای که کارت بازی می کردید؟ "